بعد مدت ها
شنبه, ۱ مهر ۱۴۰۲، ۱۰:۲۰ ب.ظ
سلام
من باز بعد مدت ها با حال بد اومدم!
من دارم خیلی به زندگیم و خودم گند میزنم یعنی خیلی... گاهی باورم نمیشه که این منم!
تو این مدت که نبودم، عروسی برادرم شد... اربعین کربلا رفتم البته یهویی و بدون هیچ برنامه ریزی! آجان فوت کرد یعنی الان من هیچ پدربزرگ و مادربزرگی ندارم! :): ولی هنوزم باورم نمیشه که آجان مرده باشه! فکر کنم مثل فوت مامانجان بعد چند ماه بفهمم چی شده و گریه های من اون موقع شروع بشه... وقتی که همه، همه چیز و فراموش کردن!
دیگه اینکه دلم میخواد با یکی حرف بزنم ولی تا میام با یکی حرف بزنم دلم میخواد زود تموم کنم.... دلم تنهایی میخواد و از اون طرف حرف زدن! حوصله مشاور رفتن هم ندارم چون به نظرم نمیتونه کاری برام کنه!
دیگه هیچی... الان چیزی به ذهنم نمیرسه! بعدا میام باز...
- ۰۲/۰۷/۰۱
منم این حالت رو خیلی دارم دوس دارم با دیگران معاشرت کنم ولی بعد اینکه با کسی سر صحبت رو باز میکنم دیگه حوصله جواب دادن و حرف زدن باهاشو ندارم . خدا رحمت کنه امواتتون رو .