...

...

۲ مطلب در مهر ۱۴۰۲ ثبت شده است

میخواستم پریروز بیام بگم که این حس تناقضی که من دارم چیه؟!

آخه اون حس آزادی و خوشحالی بعد از به سرانجام نرسیدن ازدواجم و هیچ وقت درک نمی کنم :/  یعنی هر دفعه این حس برام تکرار میشه!  انگار که از زندان آزاد شده باشم...

در حالی که میدونم  این تنهایی اذیتم میکنه و دلم میخواست یکی باشه!

مثل امشب که عمیقا دلم میخواست کسی باشه که دوسش داشته باشم و دوستم داشته باشه :)

 

 

 

  • بنفش 💜

سلام

من باز بعد مدت ها با حال بد اومدم! 

من دارم خیلی به زندگیم و خودم گند میزنم یعنی خیلی... گاهی باورم نمیشه که این منم!

تو این مدت که نبودم، عروسی برادرم شد... اربعین کربلا رفتم البته یهویی و بدون هیچ برنامه ریزی! آجان فوت کرد یعنی الان من هیچ پدربزرگ و مادربزرگی ندارم! :): ولی هنوزم باورم نمیشه که آجان مرده باشه! فکر کنم مثل فوت مامانجان بعد چند ماه بفهمم چی شده و گریه های من اون موقع شروع بشه...  وقتی که همه، همه چیز و فراموش کردن!

دیگه اینکه دلم میخواد با یکی حرف بزنم ولی تا میام با یکی حرف بزنم دلم میخواد زود تموم کنم.... دلم تنهایی میخواد و از اون طرف حرف زدن! حوصله مشاور رفتن هم ندارم چون به نظرم نمیتونه کاری برام کنه!

دیگه هیچی... الان چیزی به ذهنم نمیرسه! بعدا میام باز...

 

 

 

  • بنفش 💜