...

...

۴ مطلب در آذر ۱۳۹۸ ثبت شده است

برا تمرین فردا با بچه ها قرار گذاشته بودیم بریم عکاسی.
بماند که خیلی خوش گذشت و تجربه ی خوبی بود :)
حس مدل هارو داشتم، وقتی که از هر زاویه چیک چیک ازم عکس میگرفتن 😎😎😅😅
اونجایی که رفته بودیم توریست ها خیلی رفت و آمد می‌کردن...
با زهرا داشتیم تو محوطه اونجا عکاسی میکردیم که دیدیم یه دسته زن سمتمون میان 😐😐 بعد نگو اینا توریستن، لبخند زنان بهشون نگاه میکردیم که
رسیدن به ما، گفتن های، ماهم گفتیم های 😎😅 بعد گوشیشون و نشونمون دادن  ماهم فهمیدیم منظورشون عکس گرفتنه, همین که سرمون و تکون دادیم که فهمیدیم چی میگین،  به سرعت اومدن کنارمون وایستادن 😐😐 یجوری بهمون چسبیدن که انگار می‌خوایم از دستشون فرار کنیم 😐😐 فکر کنم هزار تا باهامون عکس گرفتن ، تک تکی هم اومدن باهامون عکس گرفتن 😐😐 یکیشون هم فیلم می‌گرفت 😐😐 از همه جالبتر یهویی بغلمون میکردن 😐😐😐😐 فکر میکنم یهویی محبتشون جوشش میکرد 😐😐😂😂
خلاصه خیلی خیلی خون گرم بودن ❤❤ یا شاید هم براشون جالب بود با دو تا دختر چادری عکس بگیرن :)
ولی حیف انگلیسی بلد نبودن یعنی خیلی خیلی کم بلد بودن انگار که فقط دو سه تا جمله حفظ کرده بودن! بخاطر همون نتونستیم زیاد باهاشون حرف بزنیم :(
پ.ن۱: قبل اینا هم با یه پیرمرد بلژیکی حرف زدیم ، ما انگلیسی حرف می‌زدیم اون فارسی 😐😐😂😂
پ‌.ن۲: یک عمر عکسمو تو دنیای مجازی نذاشتم، حالا عکسم افتاد تو دست چینی ها، ولی خب خداروشکر اینستا براشون فیلتره 😅😅
پ.ن۳: به برادیر میگم عکسمو اونجا دیدی نترس، خودمم 😐😐😅😅

پ.پ۴: ولی طفلکی ها چه موقعی اومدن ایران، الان پیش خودشون میگن وضعیت نت و فیلترینگشون از مال ما بدتره :/

پ.ن۵: برا اولین بار ازم سفارش عکاسی خواستن 😍😍 ولی نشد 😑😑 

 

  • بنفش 💜

آهای غمی که مثلِ یه بختک؛ رو سینه ی من، شـده ای آوار…
از گلــویِ من، دستـاتوُ بــردار… دستــاتوُ بردار… از گلــویِ من…
از گلوی من؛ دستـاتوُ بردار…
دستــاتوُ بردار… از گلــویِ من…
از گلوی من؛ دستـاتوُ بردار…
دستــاتوُ بردار… از گلــویِ من…
از گلوی من….................

  • بنفش 💜

حس و حال مزخرفی دارم...

از صبح فقط دور خودم می‌چرخم... 

کاش............‌.....

 

 

  • بنفش 💜
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۰۱ آذر ۹۸ ، ۰۰:۰۰
  • بنفش 💜