سلام
در یک حرکت ناگهانی تصمیم گرفتم اینجا بنویسم...
اینجارو خوندم دلم گرفت! چرا من همیشه ناراحت بودم؟!...
موقع خونه تکونی دفترامو میخوندم دیدم اونجا هم پر از حس حال بد بودم، غمگین بودم و ناامید طور نوشتم... یعنی تا اخر زندگیم اینطوری قراره بشه؟! همیشه ناراحتم؟! نمیخوام :):
موقع خوندن اینجا دیدم از مب خیلی نوشتم... از امسال دیگه اونم نیست! هست اما خیلی کم :): بغض خفم میکنه... واقعا تنها شدم! واییی خدا تا حالا اینطور نشده بودم! انگار الان متوجه شدم چقدر تنها شدم!
لعنت به الیا*** اگه گند نزده بود الان باهم بودیم... نمیدونم شاید هم نتیجه دعاهام بود که نشد...
کاش امسال حالم خوب بشه...
از بغض دارم خفه میشم...
کاش یکی بود باهاش حرف میزدم...
- ۰۲/۰۱/۱۲
😢