...

...

تنبلی + کمالگرایی

يكشنبه, ۲۸ آبان ۱۴۰۲، ۰۹:۲۵ ب.ظ

قیل از خوندن بگم که این پست هیچی نداره و طولانیه و فقط برا تخلیه ذهن خودم نوشتم... همین...

 

از اینکه دست به هر کاری میزنم و نمیتونم به نتیجه برسونمش خستم!

1.

 200 تا ماژیک وسط اتاقمه تا رنگشونو مشخص کنم و موجودی بزنم سایت و انبار، چون صبح حوصلم نمیکشه میمونه برا شب! شب هم که نمیتونم مثل آدم رنگشونو تشخیص بدم و با سایت مطابقتشون بدم پس در نتیجه میمونه برا فردا! و فردا هم شاید این چرخه تکرار بشه و حتی پس فردا :)

در راستای تشخیص رنگ بگم که کلا 25 تا رنگه که مثلا 5 یا 6 تا آبی هستش بخاطر همون مطابقت دادن رنگشون با رنگ سایت تو شب سخته مخصوصا با نور اتاق من!

شاید اصلا برا خیلی فروشنده ها مهم نباشه و همینطوری الکی بدون تطبیق دادن با سایت موجودی بزنن... اما برا من مهمه تا رنگ درخواستی مشتری بهش برسونم :)

ولی این همه حساسیتم از کمالگرایی زیادمه... نمیدونم اصلا ارزش داره این همه فشار تحمل کنم یا نه...

.

2.

دقیق نمیدونم چند تا ولی شاید 20 تا دفتر باشه که گذاشتم لای روسری تمییز که عکساشونو ادیت کنم و تو سایت تنوع جدید بزنم، فک کنم بیشتر از دو ماهه تو اتاقم کنار کتابخونه گذاشتم! فقط هر موقع خواستگار میاد میبرم اتاق برادرم و بعد باز برش میگردونم!

3.

رو میزم الان ده بیست تا قیچی پلاستکی بچگونه هستش... عکساشو تو  نت پیداکردم اما باز نیاز بود عکس بگیرم، پس رفتم حال (چون تو خونه نور اونجا از همه جا بهتره ) و بساط عکاسی و چیدم و عکس گرفتم، تو گوشی نسبتا خوب دیده میشد اما وقتی زدم کامپیوتر دیدم اووووه مای گاد افتضاح تر از این نمیشه! و خواستم با دوربین عکس بگیرم که دیدم باتری نداره :)))) 

پس اینم میمونه برا فردا تا با نور خورشید خانوم عکاسی کنم البته اگه فردا کاری پیش نیاد و حوصله داشته باشم... و  و و از همه مهم تر هوا فردا ابری نباشه!

4.

یک بسته 60 تایی پاک کن ابموجی هم رو میز هست که میخواستم بعد قیچی عکاسی کنم که اونم نشد...

5.

4 تا بسته پاک کن کنکو پایین میزه که سال قبل خریدمشون و تا الان اضافه نکردم! چون سال قبل دیدم صرف نمیکنه و یک سال کلا دست نزدم بهشون :) مدیونید فکر کنید از تنبلی باشه! آخه ادم عاقل یه تنوع جدید ایجاد میکردی یا فکر دیگه مثلا چندتاییش میکردی!

امروز خواستم اضافه کنم که دیدم تو sheet قیمتشو ثبت نکردم و الان سختم میاد برم از تو زونکن دنبال فاکتور بگردم! پس گذاشتم پایین میز

.

و همینطور میتونم تا صبح از این کارای نصف و نیمم بنوبسم!! مثلا دو تا پالت وسایل برای عکاسی دارم که هر کدومشون داستان خودشون و دارن... :)

کنکور ارشد هم از یه طرف اذیتم میکنه و نمیتونم قشنگ درس بخونم و منتظر شرایط خوبم و حالا که فک میکنم بخاطر فشار کنکور، سراغ پاک کن هایی که یه ساله دست نزدم رفتم! تا درس نخونم :)

سایت و هم نصف و نیمه ول کردم...

اومدن خواستگار ها هم که یجور.... 

قاطی کردن هورمون ها هم یجور...

خلاصه قاطی ام... 

فکر کردم اگه بنویسم آروم میشم اما نشدم و برعکس بیشتر احساس فشار میکنم...

ولی اصلا دلم نمیخواد ناشکر باشم و حس ناشکری بدم ولی خب باید قبول کنم زیادی آدم تنبل و کمالگرایی هستم... مثلا زمان دانشگاه هم اینطور بودم تا وقتی احساس خطر و فشار نمیکردم درس نمیخوندم و 99درصد مواقع شب امتحان درس میخوندم! و انصافا هم نمره خوبی میگرفتم.

 .

همین الان حس تنهایی هم اومد سراغم!

چرا نباید کسی باشه که باهاش حرف بزنم و درکم کنه و آروم بشم باهاش...

قبلا آبی بود که باهاش حرف میزدم و آرومم میکرد، ازم حمایت میکردم... اما الان دیگه مثل قبل ندارمش :): از دور دارمش...... مثلا چند روز پیش باهاش تلفنی حرف میزدم یعنی ازش ناراحت شده بودم و داشت از دلم درمیاورد که همون با چند دقیقه حرف زدن باهاش یه عالمه آروم و شارژ شدم.... خیلی دوسش دارم...

گریه...

 

 

  • بنفش 💜

نظرات (۱)

اهنگ پستت قشنگ بود.. حس تنهایی میاد.. چقدر آدما مث هم هستن.. 

پاسخ:
مرسی.. آره درسته...

مرسی که تا آخر خوندی :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">