خواستگار ۱
دیروز یک نفر زنگ زدن، شرایطشون اوکی بود...
امروز قرار بود مامان بهشون جواب بده و وقت بدن، صبح گوشی مامان دستم بود و شانسی دیدم این خانوم چند ماه پیش هم زنگ زده و نه دقیقه مامان باهاشون حرف زده! و دیگه هیچ زنگی این یعنی هر چی بوده مامان همون شب بهشون جواب نه دادن و شرایطشون با ما اوکی نبود...
از مامان پرسیدم گفت یادش نمیاد کیه و کسی با این شرایط تا حالا زنگ نزده خلاصه یه عالمه فکر کردیم و یادمون نیومد کیه..
ظهر زنگ زدن مامان بهشون وقت داد و پرسید که قبلاً هم زنگ زدین، گفتن نه شمارو خانم فلانی تازه بهم معرفی کرده و ازتون تعریف کرده و اینا...
بعدش دوباره فکر،
دیدیم تایم تماس چند ماه پیش این خانوم ساعت هشت شب بود و چون تو تموم خواستگارا یکی دو نفر اون وقت شب زنگ زده بود یادمون اومد کیه!
شغل آقا پسر و قبلاً به چیز دیگه گفته بودن و اینبار یک چیز دیگه، خب شاید شغلشون و عوض کردن، این قابل قبوله!
تو تماس جدید مامان در مورد ایمان پرسیده بودن و گفته بودن بله به نماز روزه به اعتقاد دارن اما تو تماس قبلی گفته بودن نماز نمیخونن اما روزه میگیرن و خیلی پسر خوبی هستن مثلا اجازه نمیده خانومش تنهایی بره خرید! و همیشه خودش خانومش و همه جا میبره 😐😐😐😐😐😐
یادمه اون شب یه عالمه حرص خوردم و به مامان گفتم چرا جوابش و ندادی که ایمان این چیزا نیست.... یعنی خیلی خیلی حرص خوردم در حدی که هر موقع یادم میفتاد میخواستم برم پسره رو خفه کنم....
متنفرمممممم از پسرایی که ایمان و محدود کردن زن میدونن و با افتخار همه جا میگن...
خداروشکر یادمون اومد وگرنه معلوم نبود چی میشه..........
خیلی میترسم خیلی.... خیلی راحت دروغ میگن...
- ۰۲/۰۹/۰۹
خیلی شانس آوردی دختر