...

...

خواستگار ۱

پنجشنبه, ۹ آذر ۱۴۰۲، ۰۷:۱۹ ب.ظ

دیروز یک نفر زنگ زدن، شرایطشون اوکی بود...

امروز قرار بود مامان بهشون جواب بده و وقت بدن، صبح گوشی مامان دستم بود و شانسی دیدم این خانوم چند ماه پیش هم زنگ زده و نه دقیقه مامان باهاشون حرف زده! و دیگه هیچ زنگی این یعنی هر چی بوده مامان همون شب بهشون جواب نه دادن و شرایطشون با ما اوکی نبود...

از مامان پرسیدم گفت یادش نمیاد کیه و کسی با این شرایط تا حالا زنگ نزده خلاصه یه عالمه فکر کردیم و یادمون نیومد کیه..

ظهر زنگ زدن مامان بهشون وقت داد و پرسید که قبلاً هم زنگ زدین، گفتن نه شمارو خانم فلانی تازه بهم معرفی کرده و ازتون تعریف کرده و اینا...

بعدش دوباره فکر،

دیدیم تایم تماس چند ماه پیش این خانوم ساعت هشت شب بود و چون تو تموم خواستگارا  یکی دو نفر اون وقت شب زنگ زده بود یادمون اومد کیه!

شغل آقا پسر و قبلاً به چیز دیگه گفته بودن و اینبار یک چیز دیگه، خب شاید شغلشون و عوض کردن، این قابل قبوله!

تو تماس جدید مامان در مورد ایمان پرسیده بودن و گفته بودن بله به نماز روزه به اعتقاد دارن اما تو تماس قبلی گفته بودن نماز نمیخونن اما روزه می‌گیرن و خیلی پسر خوبی هستن مثلا اجازه نمیده خانومش تنهایی بره خرید! و همیشه خودش خانومش و همه جا می‌بره 😐😐😐😐😐😐

یادمه اون شب یه عالمه حرص خوردم و به مامان گفتم چرا جوابش و ندادی که ایمان این چیزا نیست.... یعنی خیلی خیلی حرص خوردم در حدی که هر موقع یادم میفتاد میخواستم برم پسره رو خفه کنم....

متنفرمممممم از پسرایی که ایمان و محدود کردن زن می‌دونن و با افتخار همه جا میگن...

خداروشکر یادمون اومد وگرنه معلوم نبود چی میشه..........

خیلی میترسم خیلی.... خیلی راحت دروغ میگن...

 

  • بنفش 💜

نظرات (۱)

  • یاسمن گلی :)
  • خیلی شانس آوردی دختر 

    پاسخ:
    آره آره آره
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">